رفتن به محتوای اصلی

در حاشیه درگذشت کیومرث عباسی «قصری» شاعر بزرگ کرد!

در حاشیه درگذشت کیومرث عباسی «قصری» شاعر بزرگ کرد!
posted onAugust 22, 2022
noدیدگاه

درگذشت شاعر نامی کُرد (کرمانشاهی) «کیومرث عباسی» متخلص به « قصری » و صحبت های حاشیە ای عدەای در دنیای مجازی در پی شعر خوانی شادروان در جوار خامنەای خائن

در این رابطە یک شاعر کرمانشاهی کە نخواست از وی نام بردە شود.  با تیم آوا تودی تماس گرفتە و ضمن پرداختن بە آن شاعر نامی و تفسیر شعر نامبردە  کە مورد هجمە کاربران شبکەهای اجتماعی قرار گرفتە است،  از مردم تقاضا کردە کە مراقب فرافکنی و ترفندهای رژیم در جهت تفرقە افکنی باشند. شاعر گمنام شعر مذکور از تفسیر و شرح گزراندە است کە در زیر هم شعر و هم تفسیر آن جهت روشن شدن افکار عمومی در معرض خوانش عموم قرار میگیرد.

«شعر شادروان استاد قصری» کە در جوار خامنەای آنرا خواندە است.

 

اگر چە نیستم بیگانە با بزم جنون من هم

بجز حسرت نخوردم زان شراب پر فسون من هم

میان برزخ شک و یقین گر جا نمی ماندم

چو یاران میشدم واصل بە یار خود کنون من هم

بە راە عشق عاشق را بلائی بدتر از شک نیست

چە می شد کردە بودم گر زدل شک را برون من هم

شهادت کی نصیب هر زبون کم دلی گردد

ز ماندن کندە بودم دل نبودم گر زبون من هم

بە آتش میزدم خود را خلیل آسا چو بط بر شط

اگر بتهای خود را کردە بودم سرنگون من هم

بت شوخی چو خود خواهی خودائی می کند در ما

گرفتارم بە دام این بت شوخ درون من هم

سر آزادەگی دارم ولی چون سرو پا در گل

نشد تا وا رهم از خود دمی بی چند و چون من هم

از این حرمان کە جز هجران نصیبم نیست از جانان

چو فرهاد است بر دوشم غمی چون بیستون من هم

شهادت قسمت قصری نشد افسوس تا با شوق

چو قربانی بە رقص آید درون طشت خون من هم

 

«تفسیر شعر»

«اگر چە نیستم بیگانە با بزم جنون من هم

بجز حسرت نخوردم زان شراب پر فسون من هم »

توجە داشتە باشید کە «کیومرث عباسی» مانند هر انسانی معمولی که ما نمیدانم چرا و به چه دلیل در مهمانی حضور داشته است. حضور دارد و شعری تقدیم خامنه ای خائن می کند.

اما زمانی که شعر خوانده میشود. کیومرث عباسی جایگاهش را به « قصری » میسپارد. که مسئولیت میهنی تاریخی دارد و در دیگر اشعار و آثارش این به وضوح قابل تشخیص است.

قصری در بیت اول شعر از جنونی صحبت می کند که بخوبی از آن آگاهی دارد که بجز حسرت از آن جنون سرکش که مرز را در مبارزه نمیشناسد عایدی ندارد.

در بیت دوم ؛

«میان برزخ شک و یقین گر جا نمی ماندم

چو یاران میشدم واصل بە یار خود کنون من هم »

برزخ مکان بین بهشت و جهنم است اما منظور شاعر در اینجا دو دلی بین مبارزه آشکار و ماندن زیر تیغ سانسور است. و میگوید از یاران مبارز در راه دست یازی به آزادی جا مانده است و مانده است که چکار کند؟

در بیت سوم

«بە راە عشق عاشق را بلائی بدتر از شک نیست

چە می شد کردە بودم گر زدل شک را برون من هم»

منظور شاعر در این بیت کاملا واضح است که آن عشق،  عشق به میهن و مردم اش است و خود را نکوهش می کند که چرا شک داشته است

و مانند یک حسرت بدل مانده اظهار ندامت از کرده خویش است.

بیت چهارم

«شهادت کی نصیب  هر زبون کم دلی گردد

«ز ماندن کندە بودم دل » نبودم گر زبون من هم »

موضوع کل شعر شهادت است. و شاعر بیان میدارد کسی که زبون باشد نمیتواند طلب شهادت کند اما آیا کدام شهادت منظور وی بوده است؟

استاد قصری در بسیاری از اشعار و آثار خود مانند یک آزادیخواه ادبی قلم زده است و مصرع دوم این بیت شعر دقیقا این آدرس را به ما میدهد

زیرا میگوید؛ اگر از ماندن در زیر تیغ سانسور  دل کنده بودم و راهِ رفتن را در پیش گرفته بودم، چنین اکنون « درست زمانی که در جوار خامنه ای ست»

من این همه زبون نبودم ، در این جا زبونی مفهوم خواری ندارد بلکه بار عدم توانایی دفاع از خود را دارد و منظور وی « قصری مسئولیت بر دوش» بوده است نه « کیومرث عباسی» که مانند هر انسان معمولی از خود صلب مسئولیت کند.

بیت پنجم

«بە آتش میزدم خود را خلیل آسا چو بط بر شط

اگر بتهای خود را کردە بودم سرنگون من هم »

شاعر در این بیت که قسمتی از کل دیوار شعری است صحبت از ابراهیم بت شکن در مقابل نمرود می کند. اما مانعی وجود دارد که نمی تواند بت شکنی کند و از آتش نمرود نترسد و آن مانع هم در مصرع یا مصراع دوم به وضوح قابل درک میباشد

اما بت های درون خودش را نشکسته است و آن بت ها خود خواهی و جبارین وسوسه و ترس های درونی هستند.

بیت ششم،

بت شوخی چو خود خواهی خودائی می کند در ما

گرفتارم بە دام این بت شوخ درون من هم »

منظور شاعر در مصراع اول از «بت شوخی» شوخ طبعی نیست بلکه مخاطب فیزیکی جوار خود را که خامنه ای ست هدف قرار میدهد. این «شوخی» در  اینجا مضحکه ی درون است. که حکمرانی میکند و به همین سبب است که او گرفتار است.

اما در خواندن شعر آوای شعر را برای رد گم کردن تغییر میدهد.

بیت هفتم،

«سر آزادەگی دارم ولی چون سرو پا در گل

نشد تا وا رەم از خود دمی بی چند و چون من هم.

قصری بسیار روشن در مصرع اول میگوید که در سر آزادی را می پرورانم و سر آزادگی دارم اما. مانند یک سرو هستم و ریشه ام در گل هست ، توجه داشته باشبم ! شاعر در بین «خاک» و «گل » که هر دو تک سیلابی هستند « گل» را انتخاب کرده است، چون گل نماد ماندن و گیر کردن است مانند کشتی به گل نشسته، و میگوید به آینده گان در تاریخ که سرو بلند هستم سر در بلندی و آزادەگی دارم، اما همچون کشتی به گل تشسته ام.

بیت هشتم

از این حرمان کە جز هجران نصیبم نیست از جانان

چو فرهاد است بر دوشم غمی چون بیستون من هم . حرمان یعنی نا امیدی و بیهوده گی و هجران هم دوری فراق و جانان هم یعنی محبوب و معشوق . عشق اش میهن و مردم است و مانند عاشق میهن و مردم به اندازه کوه بیستون غم بر دوش میکشد.

بیت نهم

شهادت قسمت قصری نشد افسوس تا با شوق

چو قربانی بە رقص آید درون طشت خون من هم

قصری از شهادت صحبت می کند اما نه شهادتی که  در دفاع از مکتب خامنه ای باشد و شهید شود. پس ما چکونه متوجه بشویم که منظور وی شهادت در راه آزادی میهن بوده است که نمرود زمانش خامنه ایست ؟

مصرع دوم تکلیف را روشن می کند زیرا از قربانی بودن و قربانی شدن صحبت می کند در طشت خون. در اینجا «طشت » وضعیت دورانی و حصر دارد نه اینکه صحبت از میدان جنگ آزاد و فضای باز. باشد.

موضوع خیلی مهم دیگر این است که «استاد قصری»  نه در این شعر بلکه در شعر دیگری بر ما روشن میسازد که او کیست و چرا این شعر را گفته است ؟

«قصری » از بس با زبان خامە کردم گفتگو

گاە ز اظهار سخن چون مار می پیچم بە خویش»

کیومرث عباسی در حال گفتگو با قصری است. یعنی وجدان فردی کیومرث در مقابل شخصیت هنری و سرمشق قصری است. توجه داشته باشبم که واژه « خامه » در ادبیات فارسی هیچ مفهومی بجز خامه و سرشیر ندارد و خامه و سر شیر هم ربطی به این بیت شعر ندارد.

پس منظور وی از خامه چیست؟ پاسخ این پرسش را ما در مصراع دوم خواهیم یافت .

چون مار از اظهار سخن بر خود میپیچم. بر خود پیچیدن در اینجا حاکی از درد فراوان است و مار نماد خزنده گی و بی دست و پاییست. 

منظور قصری از خامه « خامنه ایست » و این اختیارات شعری در کد گذاریست .

روحش شاد و یادش گرامی باد.