رفتن به محتوای اصلی

عنصر حقوق بشری سیاست مربوط به ایران

عنصر حقوق بشری سیاست مربوط به ایران
posted onMarch 24, 2021
noدیدگاه

ایرانیان عمدتاً طرفدار غرب هستند و تحت سلطه یک رژیم ضدآمریکایی قرار دارند، منافع آنها و ایالات متحده به نحو هایی که هنوز بکار گرفته نشده، همسو هستند

فضای فراجناحی امروز هر مسئله سیاست را به یک فوتبال سیاسی تبدیل می کند، اما رویکرد آمریکا نسبت به ایران نباید یک بازی باشد. مبانی اساسی یک خط مشی درست در برابر ايران نه  "چپ گرا" و نه "راست گرا" است. این واقعیت همانقدر امروز صادق است که قبل از آغاز برنامه جامع اقدام مشترک(برجام)، بیش از نیم دهه پیش، بوده است.

به بیان ساده، سیاستی در برابر ایران موثر است که از یک حقیقت اصلی نشأت می گیرد: این که منافع امنیت ملی ایالات متحده و منافع حقوق بشر مردم ایران، در برابر یک دشمن مشترک، یعنی خود رژیم ایران، همسو هستند. اینجا حداقل سه راهنما به واشنگتن می تواند کمک کند تا جمهوری اسلامی ایران را در زمینه استراتژیکی و سیاسی درستی ببیند.

نخست حقوق بشر
در ماه مه سال ۲۰۱۸, در یک سخنرانی عمومی در بنیاد میراث فرهنگی، مایک پمپئو وزیر امور خارجه وقت دوازده پیش شرط برای عادی سازی روابط آینده بین واشنگتن و تهران را ارائه داد. آن لیست، که شامل مواردی مانند شفافیت هسته ای بیشتر از جانب تهران، پایان دادن به تولید و  توسعه موشک های بالستیک ایران، توقف پشتیبانی ایران از گروه های شبه نظامی و آزادی کلیه بازداشت شدگان آمریکایی و متحدان است، راهنمایی شد برای سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ نسبت به رژیم ایران. چیزی که از مطالبات بیان شده پمپئو جا ماند یک نکته سیزدهم حیاتی بود: پافشاری بر رعایت حقوق بشر بین المللی و داخلی توسط رژیم تهران. هرچند در اعتبار آن باید گفت که دولت ترامپ پس از آن بارها حمایت خود از مردم ایران و مبارزه آنها را ابراز کرد. این ارتباط, فوق العاده خوب مورد استقبال قرار گرفت و مردم ایران ابراز امیدواری کردند که دولت آمریکا در حمایت خود حتی بیشتر پیش خواهد رفت.

دولت بایدن اما روند را معکوس کرده است. از زمان آغاز به کار در ژانویه، سیاست فشار حداکثری دوره ترامپ را کنار گذاشته است و فشار برای مذاکرات جدید، و احتمالا یک توافق نو با رژیم ایران را پیش می برد. به عنوان بخشی از این تغییر، کاخ سفید جدید (مانند دولت اوباما در زمان خود)، توجه خود را به رژیم ایران معطوف کرده است بجای مردم ایران و تعامل با آنها را متوقف کرده است. فعالان داخل و خارج از ایران اکنون به شدت نگران هستند که تلاش های دولت جدید آمریکا رژیم ایران را در تشدید سرکوب داخلی تشجیع می کند.

این تغییر در اولویت ها بسیار معیوب است. این امر ایالات متحده را در معرض خطر کنار گذاشتن اهرم قابل توجه ای (به صورت تحریم های جامع مرتبط با حقوق بشر) در برابر رفتار رژیم ایران قرار می دهد. مهمتر از آن اینکه، با عدم تمرکز بر حقوق بشر، ایالات متحده این ریسک را می کند که سطح بالای اخلاقی در ارتباط استراتژیک و رقابت خود با جمهوری اسلامی را از دست بدهد.

همانطور که به طور گسترده گزارش و مستند شده است، رژیم ایران به عنوان یکی از بدترین ناقضان حقوق بشر رتبه بندی می شود: ضرب و شتم، زندان و زیر سلطه قراردادن متداول زنانی که پوشش سخت اسلامی را رعایت نمی کنند یا طرفدار برابری درمقابل قانون هستند؛ كشتن كودكان بخاطر جرائم كوچك؛ به دار آویختن همجنسگرایان و سایر دگرباشان جنسی؛ کشتن بی رحمانه معترضان صلح طلب به دلیل خواست شنیده شدن صدای آنها؛ و قائل نشدن حتی ابتدایی ترین حقوق برای اقلیت های مذهبی و قومی متعدد کشور. یک رویکرد متعادل آمریکا در قبال ایران باید ضرورتاً این حقیقت وحشیانه را تصدیق کرده و به آن رسیدگی کند.

 با بیانی ساده، نمی توان ادعا به مترقی بودن در ایدئولوژی سیاسی کرد و همزمان چشم را بر نقض فاحش حقوق بشر و آپارتاید مذهبی واضح در ایران بست. در نتیجه، سیاست ایالات متحده باید شامل این خواست اصلی نیز باشد که دولت ایران به حقوق بشر اولیه هر مرد، زن و کودک ایرانی احترام بگذارد و اجازه آزادی کامل دینی، بیان و گفتار, و برابری کامل همه در مقابل قانون را بدهد.

دید واضحی از اپوزیسیون

اپوزیسیون ایران اهمیت بسیاری دارد زیرا مردم ایران عمدتاً طرفدار غرب هستند و تحت سلطه یک رژیم ضد آمریکایی قرار دارند، منافع امنیت ملی ایالات متحده و منافع مردم ایران به نحو مهمی با هم همگرایی دارند. با این وجود پیمایش گروه ها، جناح ها و منافع مختلفی که اپوزیسیون ایران را تشکیل می دهند، امری دشوار است. واقعیت این است که رهبری آینده یک ایران صلح طلب، دموکراتیک، سکولار و با ثبات در داخل خود ایران مستقر است. نمونه های ایرانی نلسون ماندلا، لخ واوسا یا مارتین لوتر کینگ جونیور در خود ایران یافت خواهند شد، و نه در جاهایی مانند لندن، پاریس، نیویورک، دی سی یا لس آنجلس. آن رهبر، هر زن یا مردی که باشد، ضرورتاً باید خود گرفتار در این  کشمکش باشد و مستقیماً درگیر مبارزه با ظلم در زندانهای تهران یا در خیابان های ایران باشد.

این بدان معنا نیست که هیچ جایی برای گروه های مخالف ایرانی مستقر در خارج وجود ندارد. اما اهمیت اصلی آنها در تقویت صداهای معتبر داخل ایران است.  کسانی که برنامه متفاوتی دارند، اعم از گروه های مدافع، سازمان های فرهنگی یا پروژه های جامعه مدنی، اغلب یک حواس پرتی هستند از حوادثی که در داخل خود کشور اتفاق می افتد. و اگر آنها به دنبال ادعای رهبری اپوزیسیون باشند، مانع از این می شوند که سیاست گذاران در واشنگتن گزینه های مناسب برای آینده ایران را به طور کامل بررسی کنند.

آن آینده عمدتاً به درک این واقعیت ساده بستگی دارد که رژیم کنونی ایران عملاً از زمان تأسیس در سال ۱۹۷۹ تا بحال با مخالفت قابل توجه مردم ایران روبرو شده است. رژیم امروز با حکومت کوروش بزرگ (۵۳۰–۵۵۹ قبل از میلاد) و اولین اعلامیه حقوق بشر وی فاصله زیادی دارد و درنتیجه به طور گسترده ای توسط مردم ایران رد می شود. رشته مشترکی که اکنون همه جناح های اصلی مخالف را به هم پیوند می دهد، رد حکومت دینی اسلامی فعلی و تلاش برای جایگزینی یک دموکراسی صلح آمیز و سکولار است.

یک نتیجه مهم در اینجا نیاز به احتیاط سیاستگذاران نسبت به اکثریت قریب به اتفاق فعالان ایرانی است که در حال حاضر صحنه سیاسی واشنگتن را پر کرده اند. در بهترین حالت، آنها فروشندگان وضع موجود هستند که حمایت آنها تأثیر مشهودی بر رفع گرفتاری مردم ایران نداشته است. در بدترین حالت، مشاغل و معیشت آنها از دوام مشکلات ایران سود می برد که منافع آنها را مستقیما در تضاد با امیدهای مردم ایران و اهداف امنیت ملی ایالات متحده قرار می دهد.

هنر معاهده 
برنامه جامع اقدام مشترک ۲۰۱۵، با بندهای غروب آفتاب، مقررات ضعیف ضربه ای و عدم کامل رسیدگی به نگرانی های حقوق بشری، در تغییر مسیر ایدئولوژیک رژیم ایران یا مهار رفتارهای بدخیم آن بسیار ناکام ماند. برعکس، برجام و کمک مالی گسترده ای که به همراه داشت، باعث شد که رهبران ایران حمایت خود از گروه های نیابتی منطقه ای مانند حزب الله وحوثی های یمن را افزایش دهد، که امروز آنها همچنان نیروهای آمریکایی و متحدان را در منطقه هدف قرار می دهند.

 به همین دلایل و انبوهی از دلایل دیگر، برجام نمی توانست رای لازم دو سوم اکثریت مجلس سنا را برای تبدیل شدن به پیمانی رسمی بدست آورد. در نتیجه دولت اوباما به عنوان یک قرارداد اجرایی آن را پیش برد و این امر بود که باعث شد رئیس جمهور پیشین دونالد ترامپ بتواند براحتی از آن خارج شود.

این تجربه باید برای دولت بایدن، که اکنون به نظر می رسد به طور جدی در حال بررسی نوعی توافق جدید با تهران است، آموزنده باشد

برای اینکه هر گونه توافقی که به نتیجه می رساند قانونی در نظر گرفته شود، آن قرارداد باید به نگرانی های طولانی مدت امنیت ملی ایالات متحده بپردازد، الزامات بین المللی حقوق بشر را انعکاس دهد، به طور گسترده ای توسط رای دهندگان آمریکا پذیرفته شود و توسط دو سوم مجلس سنا به عنوان یک قرارداد رسمی تصویب شود. همچنین، این کار باید از طریق مشاوره عملی در سرتاسر جناح سیاسی انجام گیرد؛ اگر دولت فعلی همانطور که قاطعانه ادعا کرده است واقعاً بخواهد دو حزبی باشد،  باید از خطوط حزبی عبور کرده تا زمینه را برای یک رویکرد فراگیر ایجاد کند. هر چیزی کمتر از این تنها به بی ثباتی آینده و نوسان مداوم سیاست بین دولتهای پی در پی منجر خواهد شد.

قدرت مردم
مهمترین عامل خود مردم ایران باقی خواهد ماند. از آنجا که ایرانیان عمدتاً طرفدار غرب هستند و تحت سلطه یک رژیم ضد آمریکایی قرار دارند، منافع آنها و ایالات متحده به نحو های مهمی همسو هستند. این یک کاستی جدی است. پس از دو سال سیاست فشار حداکثری که به تضعیف رژیم ایران از نظر اقتصادی و سیاسی انجامیده است، اکنون ایالات متحده اهرم فشاری دارد تا مطالبه گر این باشد که هرگونه رابطه آینده با ایران امنیت ملی ایالات متحده را تضمین کند و حقوق بشر مردم ایران را نیز حفظ کند. چیزی کمتر از این هدف، شکستی برای آمریکا، فاجعه ای برای مردم ایران و خطری برای صلح جهانی خواهد بود.

 

مقالە مورا نامدار در نشنال اینترست آمریکا